هیییی گایز :)

چطور مطورین؟

چند روز طولانی رو نبودم، واسه خودم که خیلی سخت گذشت، یه حالتی مثل افسردگی بعد از اتفاقات بد پشت سر هم بود. شما از این مدل افسردگیا نمیگیرین؟ من وقتی یه تایمی چند تا اتفاق بد بزرگ تو زندگیم بیفته بعدش یه تایمی رو از کار و زندگی میفتم و میرم تو لاک خودم، آه حتی حوصله ی خودمم ندارم... طی تجربه های قبلیم اگه به این افسردگی میدون بدم ممکنه سه چهار سال بمونه توم...

امروز رفتم کاریابی، کار مناسب پیدا نکردم و قرار شد باهام تماس بگیرن...

بعدشم کلی پیاده روی کردم و یه گارد واسه گوشیم خریدم :) 

ندا امروز بهم پیام میداد که منو بکشونه خونه مامان جونش تا باهم باشیم :/ جوابشم ندادم... تولد مینا هم بود، مهم نیست :)

تا رسیدم خونه داداشمم اومد، بهش گفتم واسم کار جور کن، به یکی زنگ زد قراره خبرم کنه، اگه این کار جور بشه عالیه، عاقا دعا کنید جور بشه...

داداشم که رفت خواهری اومد، بعد از ظهر به بازی با بچه ها گذشت، شب که رفتن دوش گرفتم و بقیه ی وقتم رو لم دادم، امروز خسته شدم :( 

بهتون گفتم باشگاه نمیرم؟ چن تا باشگاه دیگم سرزدم اونام داغون بودن مربیاشون... باید برم سراغ باشگاه های دورتر از خیابونمون :/ فعلا تو خونه یکم حرکت می زنم.

می دونستید من دیگه هیچکس رو ندارم واسش از روزم تعریف کنم؟ یه تایمی دورم شلوغ شد و یهویی همه رفتن هوووف اشکال نداره تا وقتی که اون حفره وسط سینه م اذیت نکنه... همین که دلشوره ندارم کافیه.

دارم کتاب ماورای طبیعی شدن از جو دیسپنزا رو می خونم، خیلی خفنه :) کتابخونه رو نمی دونم چرا بستن، گفت هفته بعدی زنگ بزن...

میدونم فردا شب ماه کامل میشه ولی خب فک نکنم فردا بیام، الانم ۹۹٪ه دیگه... می دونید چرا اسمش ماه کامل سگ آبیه؟ چون تو این ماه سگ آبی های آمریکای شمالی، لونه هاشونو پر از غذا می کنن واسه زمستون :) عاخیییی دوس داشتم *_*

راستی امشب تولد نرگسم هست، چقدر خوبه... مبارکه ^_^

همین