انگار صد سال گذشته :)

چقدر این مدت سخت بود، انقدر سخت که هنوز خسته ام و هر چی می خوابم تموم نمیشه. فقط چن ماه دیگه مونده... تا وسط راه رو اومدم و نباید کوتاه بیام :) من می تونم 💪🏻

متاسفانه مشکلات کمتر که نه ولی بیشتر میشن و باید از پسشون بربیام 

رابطه ای که فاتحه اش رو خونده بودم رو خودم دوباره شروع کنم و از همین آغاز به غلط کردن افتادم... چیه این آدم‌که وقتی نباشه از دلتنگی له می شم و افسردگی‌ میگیرم و وقتی باهاشم فقط بی قرارم که به یه بهونه از شرش راحت شم... این قسمت از زندگیم یه درس داره که من باید بگیرم ولی مغزم متاسفانه داره مقاومت می کنه... خیلی چیزاس که میدونم ولی نمی تونم عملی کنم... همش دارم می ندازمش واسه بعد، وقتی رفتم سرکار، وقتی حقوقم رو گرفتم، وقتی بیکار شدم، وقتی از شرش راحت شدم، وقتی...

دلتنگم، خسته ام، دیوانه ام و حالم از این اوضاع به هم می خوره، شاید کمتر از قبل ولی همچنان بله...