Germinate

رز آبی خشک شده

جمعه, ۲۲ مرداد ۱۴۰۰، ۰۶:۰۱ ب.ظ
نویسنده : Divine Girl

نقاشی جدیدم

نمیدونم چرا نتونستم بذارمش :((((

 

 

امروز جمعه ست، روز استراحته دیگه :))) منم همش دراز کشیدم... لوبیا سویای خشک دوست دارین؟ من عاشقشم، الان دارم می خورم...

عاممم چرا اومدم؟ نمی دونم فقط دلم خواست بیام و بگم می خوام از خودم تشکر کنم... چرااا؟ چون من خیلییییی وقته یه خنجر دستم گرفتم و روزی چندبار توی شکم خودم فرو می کنم و میگم اوکیییی حالا عادی باش... 

بچه که بودم زخم ها فقط از بیرون بود، در مقابل همشونم سکوت می کردم، معروف بودم به آروم و سربزیر بودن، حتی وقتی بهشون خوبی میکردم و منو رها میکردن، حتی وقتی که حس می کردم دارم از حس تحقیر میمیرم... از یه سنی به بعد، تقریبا ۱۹ سالگی، خودمم یه خنجر پیدا کردم، یکی بقیه میزدن ده تا خودم... به خاطر همینم شد که وقتی یکی بهم یه چی میگفت یهو بهش حمله میکردم... چون تو یکی میزدی ولی من یازده تا می خوردم... 

از خودم تشکر می کنم که با وجود همه اینا سعی کرد خوب باشه، مهربون باشه و کمک کنه... با وجود اینکه خسته بود تلاش کرد... و قول میدم که واسه بهتر شدن اوضاع تلاش کنم... خیلیییی خیلیییی... هیچکس رو مهم تر از خودم ندارم...

سلااام

قشنگه، شگسته بودن خط ها را دوست دارم

خوش بگذره

من خیلی وقته نخوردم، خوب بود طعمش

پس خودت جانشین اون خنجر به دست ها شدی حالا، که پیش دستی کنی، این طوری اون بچه فکر میکنه خطر را پیش بینی میکنه اما نمیشه

باریکلا

 

سلااام 
مررسی 
من که حسابی طرفدارشم...
نه واقعا، فهمیدم خنجر زدن اشتباهه، می خوام بندازمش ولی کلی کار داره...
ممنونم

لوبیا سویای خشک چی هست دقیقا؟!

 

اهوم...می دونی گاهی فکر می کنم قهرمانی و قهرمانای زندگی همین آدمای سر به زیر و ساکتن... که با هر سختیی... بدون اینکه پا بذارن رو شونه های کسی... و بر عکس وقتی دست بقیه رو گرفتن در حالی که دارن هولشون می دن....بازم خوب می مونن و... حاضر نیستن تغییر کنن...و هر چند کند میرن بالا... 

مثل لوبیا چشم بلبلیه فقط نیاز نیس بپزی می خوری :/

این که آدم اذیت نشه واقعا خوبه... من دوست دارم اینطوری باشم ولی آرامش درونی که می خوام رو ندارم... 
مرررسی

من مهربان و همیشه پشتیبانم :))

چه خوب :)) خدا حفظت کنه

چقدر حس خوبی داری که خودت رو آنقدر واضح می بینی

از طرفی دارم از غصه واسه خودم میمیرم، از طرفی یه انرژی زیادی تو درونم انگار آزاد شده، انگار بعد از چندین وقت از میون طوفان و مه به مسیر روشن و مطمئنی رسیدم که آمادگی رو به رویی با چاله هاش رو هم دارم...
عزیزممم ممنونم که کنارمی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی