Germinate

مرغ چه داند

دوشنبه, ۱۸ مرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۲۸ ب.ظ
نویسنده : Divine Girl

چه هفته قشنگی...

چند روزه زودتر از ۱۲ و نیم نمیرسم خونه... انقدر هم بهم خوش گذشته و خندیدم که مرسی گااااد

با خاله خیلی مچ شدیم و میریم بیرون، خاله پایه س خیلیییی پایه :)))) کاش مامانم یکم مثل خاله هام بود... ۳ تا خاااله دارم چهارتا دایی، چقدر مادربزرگم تو کار رند سازی خوب عمل کرده :))))

چند شب پیش تو خیابون رو یکی کراش زدم سریع اومد جلو و شماره داد، گرفتم ولی هنوز بهش پیام نداد‌‌... نمی دونم چرا انقدر تباهم... خیلی خوشگل بود ولی هیکلش خیلی ظریف و ریز بود...

عاقا من سه سال پیش روی یه نفر کراش زدم، میدونستید من همیشه روی پسرایی که قدشون بلند نیست کراش می زنم؟ هیچی دیگه ایشون قدش متوسط با پوست سفید و موها و چشم های مشکی، قیافه جذاب با لبخند قشنگ :/ هیکلشم عاااالی و بدنسازی رفته... اصلن مگه میشه این همه خوب :/ هیچی دیگه همیشه دوروبر محرم تو محل پیداش میشه بعد دهه آب میشه میره تو زمین... نه میدونم کیه نه میدونم کجاست... دو شب پیش دوباره دیدمش اطراف خونمون، یعنی دلم آب شددد... زشته دارم درمورد اینا اینجا حرف می زنم؟

دو شبه با ندا خیلی باهمیم دیشب که مامانم ما رو دید باهمیم وقتی رفتیم خونه... انقدر جیغ و داد زد که جا خوردم... یه چی بگم، مامانم از همه آدمای اطراف من متنفره... یعنی اگه بمیرم و یکی کنارم باشه منو میزنه که چرا تنها نمردی... چقدر من بدبختم نه؟ هیچی بهش نگفتم و رفتم تو اتاقم... میدونی اگه به حرفش گوش کنم دوباره سعی می کنه منو کنترل کنه، اگه هم به حرفش گوش نکنم رو مخمه... یعنی فقط برم بمیرم... حالا فهمیدی چرا چهار ساله یدونه دوست صمیمی ندارم؟

چقدر حرف تو ذهنم بود اصلا پست یجور دیگه شد... 

دیروز تو باشگاه مربی واسه ساق پا ایستاده، پنج کیلویی بهم داد... گفت بسه چرا سبک می زنی؟ عاقا من هنوز بازوهام و پاهام داره میلرزه... میگه دمبلات سبک شده... امون بده لامصب...

کلاسهای حسابداریمم شروع شده... اولین باره کلاس مختلط میرم، حس خاصی نداره :/ ولی استادش خیلیییی حرف میزنه و چرت و پرت میگه... انقدر خمیازه کشیدم که از چشمام اشک می ریخت... تو هر جمله ش هم پنج بار می گه  "دوستان"... عاقا من فهمیدم ربی به ساعت نداره، کلاس هر موقع باشه خواب آوره...

بغیر از اینا اوضاع خوبه... روزام شلوغه... ولییی یه چیزی ته وجودم داره صدام می کنه و دستاش به سمتم درازه... یه عالمه مشکل و گره که تیکه تیکه وجود درونیم رو درگیر کرده... خسته ام... اما حالم خوبه

 

ماشالا مامان بزرگ و بابا بزرگت:)

نه بابا چه زشته ای... راحت باشD:

چرا از آدمای دورت متنفره؟(چقد فضولم)

وای ‍‍>ـ< الان خوبی؟
منم همینطور اتقد کار دارم که فقط وقت میکنم خسته شم زمان ناراحت بودن ندارمXD

 

 

:))))) الان وقتشه بزنن رو شونه همدیگه و بگن همکاری خوبی بود
اوکی مرررسی 
نه فوضولی نیست، خودمم کنجکاوم چون دلیلشو نمی دونم هربار همین وضعه... بعد فکر کن من صبح برم شب برگردم زنگم نزنم تنها باشم دیروقت بیام هیچی نمی گه ولی دو ساعت با یه دوستام بیرون باشم انگار پامو رو قلبش گذاشتم :/ بعد چنان بغض می کنه و جیغ میزنه و تند تند حرف می زنه احساس می کنم یه عالمه عقده از گذشته ش رو داره سر من خالی می کنه... بعدشم پشیمون میشه سعی می کنه با محبت جمعش کنه ولی خیلی اذیتم می کنه...
خوبم خوبم :)
وای هم بده هم خوبه :))

مامانبزرگت رندی سازی نکرده که ، اینا همه زیر سر بابابزرگستXD+

+

سریع شماره داده؟ ایش ، پیام نده ولش کنD":

میخوای بده من پیام بدم بگم من شوهر اونیم که بهش شماره دادی😂

+

احتمالا اون کراش پیش کراشش بوده و کراش کراشت ولش کرده😢🤓

+

از دست مامانا...عیح..برای منم همینه ، کلا با سلیقه ی من مشکل داره ( سلیقم بد بوی و بد گرله)

+

توصیفت از خستگی ذهن خرابمو به سمت چیزای بد بد سوق داد😂😂نمیدونم چرا تازگیا همه چیزو چپکی حس میکنم

همکاری عالی ای بوده بهرحال :)))
عاااره آدمای سهل الوصول خیلی مزخرفن از چشم آدم میفتن، الان اگه اون کراش سه ساله م بهم شماره بده من تا صبح از ذوق خوابم نمیبره -_- نمی دونم کراش داره یا نه ولی هرجا هست خااائک بر سرش، خودشم می دونست چشمم دنبالشه، یه سری رفته بودیم بیرون از رفیقاش عقب افتاده بود کنارم راه می رفت ولی اصلا نگاهم نکرد... قشنگ مردم براش... 
واااایییی واقعا... هیچی بهش نگفتم و سرسنگین شدم از صب تا حالا داره دورم راه میره، هی بادوم برام میشکنه، غذایی که دوست دارم رو پخته و هی تو واتساپ استیکر عشقولانه میفرسته... فازشونو درک نمی کنم...
وووااااایییی دیوونه :))))))

سلااام

خداروشکر

:))

حل میشه ایشالا

سلام 
بله حل میشه
ممنون 
:)

اوه پس تقریبا همه ی مامانا با اطرافیان بچشون مشکل دارن؟!^.^ این خصلت اصلی مامان منه:|

چقد باحال-.-مح همیشه دوست داشتم بدونم شماره دادن چه شکلیه ولی وقتی میرم بیرون اصن حواسم به اطرافم نیست😔😂

عههه فک کردم فقط مامان منه :|

منم اصلا اهلش نیستم ولی چند شبه واسم پیش میاد، همشونم یه طورین آدم دلش نمیاد نگیره ولی نمی تونم پیام بدم :( یکم نگاه کنی اوکیه😂😂😂

خداروشکر که اوضاعت خوبه

نه چه اشکالی داره وقتی از ی مدل استایل خوشت میاد در موردش حرف بزنی؟؟

مرررسی :)
عه خب خدا رو شکر، دفعه اولم بود از کراشم میگفتم خجالت کشیدم...

کاملا دقیق و با برنامه ریزی:))

عمم شاید یه چیزی دوستات دیده باشه یا چمیدونم همینجوری که خودت گفتی ی چیزی مربوط به گذشتش باشه...

خداروشکر

اوهوم:"

:)
خب قطعا وقتی تنهام خیلی سرسنگینم ولی خب با رفیق آدم میگه میخنده... ولی فک نکنم مشکلش خندیدن من باشه، با ماسک :/

😂😂 کیف میده پیام بدی همسر خانمی هستم که شماره دادید😶😂💔(واقعا ذهن مریضی دارم😂)

 

وااای طرف دیگه اون آدم سابق نمی شه xD
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی