عاممم از سبک نوشتن خودم خسته شدم... پیشنهادی واسم ندارین؟ 

 

یادتونه تصمیم داشتم کناره بگیرم و کم حرف بشم؟ نهایتا یه روز تونستم اونم انقدر گفتن قهر کردی، چرا کم حرفی، چرا نظر نمیدی، چرا محل نمیدی و... میدونی انقدر پرحرف و دلقکم که یذره حرف نزنم خیلی تو چشمه :/

دیروز که رفتم باشگاه (یه جلسه به خاطر عید تعطیل بود) انقدر ذوق داشتم و پرانرژی بودم، البته اومدم یکی از دستگاهها رو تنظیم کنم، محکم خورد روی دستم، استخون انگشتم ورم کرده و درد میکنه... عصرشم خواهری منو برد پیاده روی، میاد قیافه شو شبیه گربه ی شرک می کنه که من نمی تونم برم تنهایی، منم دل ناااز‌ک... راستی ظهرم زیر باد کولر خوابیدم، فکر کنم سرماخوردم، من خیلی سرمایی و حساسم :| 

امروز چقدر همه چی سفید و روشن شده :) حیاطمون نورانی شده نکنه آخرالزمانه من خبر ندارم؟

عاقا من کم تر از یکماهه رژیم شکر دارم، پوستم صاف و روشن شده از اثرات اونه؟ 

دیروز علاوه بر باشگاه و پیاده روی و باغ رفتنمون تا آخر شب، آرایشگاه هم رفتم، موهامو یه ده سانتی کوتاه کردم، یعنی از پایین کمر رسید به وسط کمر :( خیلی نازک و سست شده و داره همش میریزه، نمی دونم چه خاکی بریزم روش :(