Germinate

لکه های جامانده

شنبه, ۱۹ تیر ۱۴۰۰، ۰۴:۱۸ ب.ظ
نویسنده : Divine Girl

                   

 

طرح هام کمرنگ بود و ایندفعه با خودکار پررنگش کردم، واقعا نیاز به راپید دارم... اینو دیروز کشیدم، گل های توی چتر رو از طرح های دیگه گرفتم، طرح اصلی گل های ساده ای داشت :/ مینیمال بودنشو ریختم بهم... بیخیال مال منه دیگه...

واسه اولین بار دارم یه انیمه می بینم، اسمش shodows house ه. خیلی دوستش دارم... ولی فکر نکنم دیگه سراغ انیمه برم، خیلی قسمتای زیادی دارن و حوصله می خواد...

دیشب رفتیم باغ، هوا عالی بود، دوباره بحث نوید پیش اومد، بعد چندین وقت سردرد گرفتم، خیلی مزخرفه. دیشب خواب می دیدم دوباره دارم باهاش ازدواج می کنم. مثل فیلم سینمایی ها منو بغل کرده بود و داشتیم همو می بوسیدیم که طلسم باطل شد، یهو به خودم اومدم، چرا من اینجام؟ من که اینو نمی خوام وگرنه یبار ازش طلاق نمی گرفتم! هلش دادم عقب و فرار کردم تو خونمون. نوید و خونوادش هم گروهی ریخته بودن دم خونمون و با عصبانیت می خواستن منو ببرن :| 

گوگل کردم و این شد تعبیرش :|

تعبیر خواب برگشتن به همسر سابق به معنای احساس فرد درباره عشقی است که همچنان به همسر سابق خود دارد. این بدین معنا است که بین دو بخش متفاوت از خودتان، مانند عقل و احساس، هماهنگی وجود ندارد. از طرفی این جدایی و رفتن معشوق را می پذیرید و از طرفی دیگر احساسات تان به دنبال بازگرداندن همسر سابق تان است. تعبیر خواب برگشتن به همسر سابق خبر از غرایض سرکوب شده ای می دهد که همچنان در ناخودآگاه شما به دنبال این است که عشق سابقش را پیدا کند و مجدد با او ازدواج کند. پیوندی که قبلا با همسر خود داشته اید همچنان در ناخوداگاه شما باقی است و تا زمانی که راهی برای حل آن پیدا نکنید همچنان این نیروی پنهان به روش های مختلف مثل رویا یا خواب برگشتن به همسر سابق خود را نشان خواهد داد. پس هر چه زودتر این مسئله را با بازگرداندن همسر سابق یا فراموش کردن وی حل کنید.

به نظرتون درسته؟ نکنه دارم اشتباه می کنم که فکر می کنم از لحاظ احساسی آسیبی ندیدم؟ نکنه دارم به خودم دروغ می گم و هنوز یه حسایی هست؟ خیلی گیج و خسته ام... نمی دونم باید چه غلطی بکنم...

چه خوشگل کشیدین :)

 

خب انیمه‌های کوتاه ببینید :/

 

قطعا بدون هیچ حسی هم نمی‌تونه باشه...

مرسی  :)
اگه پیدا کنم حتما اما همش نگرانم نکنه فصل بعدی داره :/
نمی دونم فکر‌کنم دارم‌خودمو سرکوب می کنم :| 
ممنون

قشنگ شده:))

اتک آن تایتانو ببین، البته خودم هنوز ندیدم ولییی انقدرررر همه تعریف میکنن... امتیازشم ۹ . مثل اینکه خیلیی خوبه. 

در مورد اینم واقعا من حرف نزنم نمیگن لالمXD 

مرسی 
تعداد قسمت هاش خیلی بالاس :/ منم خیلی شنیدم تعریفشو. شاید یه روز همت کنم...
نه درمورد هرچی دوست داری حرف بزن، من عاشق حرف زدنم :)
ممنون

سلااام

کلا گل ها را جالب میکشی

من که روز اول گفتم امکانش خیلی زیاده و باید آماده پذیرش احساس فقدان باشید

دلیلش هم اینه که هیچوقت آدم همه خاطراتش با کسی بد بد نیست. اما توی ذهنش وقتی میخواد تصمیم به رد چیزی بگیره کامل نفی اش میکنه، مثل بچه ها، چون تحمل پذیرش کامل مسئولیت را ندارن بچه ها و حتی بزرگها، در واقع خوبی هایی هم وجود داره اما آدم تصمیم گرفته که بدی ها بیشتره، اما این دو تا احساس هر دو توی ذهنمون هستن.

سلام، خودمم فکر می کنم گل ها چیزین که باید بیشتر بکشم، تو چهره افتضاااحم، انقدرم دلم می خواد یاد بگیرم...
نمی دونم اصلا حس دلتنگی و کمبود و شکست ندارم، خیلی عادیم ولی حس می کنم هست و مغزم داره سرکوبشون می کنه :| درسته نوید هم یه سری خوبی ها داشت، هیچکس بد کامل نیست، و خوب خاطرات همیشه مرور میشن چه خوب چه بد، فکر کنم خاطرات بد رو مرور کردن به فراموش کردن بیشتر کمک می کنه... عاممم من چیز زیادی درباره احساسات بلد نیستم.
ممنون

اصلا برای چی فراموش کنی. باید قبولش کنی. اول اینکه بپذیری که خواستی به خاطر دور شدن از شرایط سخت بعضی از فواید را از دست بدی، بعد اینکه اون خاطرات را بذاریش سر جای مشخص خودش باشه، وقتی چیزهای مهم تر پیش گرفته بشه اون هم کمرنگ میشه در حد یه خاطره دور. سرکوبی به فکر ها میگه خفه شن و این غیر ممکنه و اونا بالاخره از یه راهی تلافی میکنن. اما اقدام باعث میشه افکار حساب کار دستشون بیاد که دنیا اصلا دسشون نیست حالا هر کار میخوان بکنن.

بلد بودن درباره احساسات خب خیلی نیاز همه نیست، اما به عنوان مقدمه این که احساسات خودمون را درک کنیم لازمه. که مثلا من الآن احساس ترس دارم یا احساس اضطراب یا احساس گناه یا احساس شرم یا احساس غرور یا احساس تنفر یا احساس تحفیر شدن یا احساس شادی یا احساس درماندگی یا احساس غم. معمولا احساس ها ما را دستپاچه میکنن و این باعث میشه ما به جای فایده بردن ازشون، آسیب ببینیم ازشون. 

یکی از دلایل این دوری فرهنگ بیمار انسان امروزه (امروز که میگم یعنی از سه هزار سال پیش به این ور :)) ) که نمیتونه راحت خودش را برای بقیه بیان کنه. چون فکر میکنه از بیان نتیجه نمیگیره.

حق هم داره انسان چون بیان ها و درک های ما از هم همیشه همراه با ابهامند (توضیحش را توی اون پستی که درباره زبان و هنر با مثال ریتاهایورث بود نوشته بودم) و اشتباهات ما مردم این ابهام را بیشتر هم میکنه.

فراموش که نمی شن منظورم اینه که اینطور که الان دائم تو ذهنم هستند نباشند، از طرفی ضربه اونقدری بزرگ بوده که به این راحتیا از وسط مغزم نمی ره کنار...‌احتمالا کلی به مشکل بخورم. روشی که گفتین خوبه
درمورد احساسات اکثر اوقات نمی تونم درکشون کنم، همیشه دوسه تا قاطی هستن، مثل اضطراب ملایم و احساس گناه و تنفر:/  اکثرا مخلوطی از همینه... نمی دونم دونستن اسم حس چه فایده ای داره ولی می دونم که تحت کنترل احساس بودن خوب نیست و احساسات باید تحت کنترل من باشن و با تغییر شرایط زیاد تغییر نکنن... 
حقیقت هم‌همینه، اکثرا گفتنش فایده ای نداره، یا مهم نیست یا قضاوت میشیم یا طرف اشتباه می فهمه :/ اون پستت رو می خونم 
مرسی :)

قطعا همیشه چند تایی با هم هستند، و خب دونستن اسمشون نه، ولی فهمیدن این که مفهومشون چیه مفیده. و اشتباه اساسی همینه که احساسات را باید کنترل کرد. احساسات را باید درک کرد و پیامشون را فهمید و بهش پاسخ درست داد. احساسات مثل آمپر ماشین میمونند هیچ کس آمپر را کنترل نمیکنه. آب ماشین را کنترل میکنه.

درسته ولی من هیچ درکی از این که پیام احساساتم چیه ندارم، خیلی برام سخته این ارتباط... 
سعی می کنم درموردش مطلب پیدا کنم
ممنون

این چیزی نیست که بشه سرچ کرد
باید به متخصص مراجعه کنید

روانشناس کارش همینه که به ما در فهم مسائل درون و بیرون کمک کنه

احتمالا، پس بهتره تا زمانی که میرم پیش مشاوره صبر کنم :(
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی