نمی دونم چم شده، از روز مسافرت حالم بده... عصبیم. اضطراب دارم دائم، نمی دونم چطور دوباره خودمو به آرامش برسونم.

هیچکاری نمی تونم انجام بدم...

به نظرت وقتی یه نفر تو خونوادت که ۱۰ ۱۵ سال ازت بزرگتره یه کار اشتباهو چند ماه انجام بده، تو همش اصرار کنی که تمومش کنه ولی حالیش نشه رو چیکار باید کرد؟ میدونه اشتباهه ها ولی کرم داره :/ همش تقصیر این مینای لعنتیه و خود احمقش... 

چقدر امروز حرص خوردم، اون از بابای بیخیالم اون از مامان رو مخ لعنتیم که داره دهنمو سرویس می کنه، اون از داداشم که کلا تو باغ نیست و چشم دیدن توجه به بقیه بچه ها رو نداره، اینم از خواهرم، اون از شوهر کردنم، اون از درس خوندن و کار گیرآوردنم، این از باشگاه کوفتی که تعطیل شد و خورد تو ذوقم، اینم از خود درب داغونم... حالم از همه چی بهم می خوره...