Germinate

طولانی و سخت

سه شنبه, ۸ تیر ۱۴۰۰، ۱۲:۱۲ ق.ظ
نویسنده : Divine Girl

دارم از خستگی له می شم :| ولی هنوز انرژی دارم... برگام :/

ساعت نه و نیم صبح با صدای حرف زدن مامانم به تلفن بیدار شدم، داشت میگفت من اصلا نمی خوام بچمو شوهرش بدم... آه خدا دوباره شروع شد.‌ همونطور خواب و بیدار گفتم مامان این حرفت اشتباهه و مثل ناز کردنه بگو تازه جدا شده فعلا حداقل تا یکی دوسال هیچ کسو راه نمی دم بعدشم دختر من از پسر شما خوشش نمیاد :| باورت می شه اینا رو گفت بازم طرف ول نکرد؟ این فردی که صبح زنگ زد، مال محله خودمونه و دخترش با خواهرم دوسته، کلا خواهر من با همه دوسته، یادمه روز دادگاه رفتیم پزشکی قانونی، حال من بد، خواهرم داشت خوابش میبرد، یه لحظه حواسم ازش پرت شد دیدم یه دختره رو گیر کشیده تو چرا اینجایی، اونم از خدا خواسته همه چی رو تعریف کرد... همیشه همینطوره... خلاصه که این دوست خواهرم از من خوشش اومده و چند ساله دنبالمه که واسه داداشش منو بگیره... حالا داداشش چقدر خفنههه، چاقو کش، لات، سابقه دار در حد لالیگا، اهل هر چیزی که فکرشو بکنید :| اصن کسی به این زن نمیده، فکر می کنن ما تو رودروایسی و با اصرار قبول می کنیم :| هعی...

تا گوشی رو قطع کرد، موبایلش زنگ خورد و دید دوستشه، این رفیقش هم از وسط کارهای طلاق می خواست به زور یکی رو به من قالب کنه. می خواست الان هم بیاد خونمون، فهمیدم به خاطر من داره میاد، از جا پریدم و گفتم من می خوام برم چندجا کار دارم، یه دستی به سینک و گاز و میز تلویزیون و اینجور جاها کشیدم و لباس پوشیدم و زدم بیرون. اول رفتم کاریابی، صاحب اصلیش رو می شناسم، از آشناهای مامانمه و حسابی بی اعصاب، اولش نبود و یه دختره تازه کار نشسته بود تو دفتر، گفت برو کارها رو بررسی کن. اکثرا حسابدار می خواستن، تایم کاری و حقوقشم خوب بود، بهش گفتم اینا رو می خوام گفت همشون نیاز به مدرک نرم افزار حسابداری دارن، به نظرم اول برو دوره شو بگذرون بعد بیا سراغ کار. صاحابش که اومد یه کار واسم پیدا کرد، کارگاه حوله دوزی، کار حسابداری دفتری و فروشندگی و کلا همه چی، از صبح تا شب، نزدیک خونمون، اداره کار و بیمه... قرار شد فردا برم سر بزنم و کارای ثبت نامم رو تو کاریابی انجام بدم.

از اونجا که بیرون رفتم، یه باشگاه هم نزدیکش بود، سر زدم. از همون اول که رفتم تو برگام ریخت، دستگاهاش همه جدید و خفن بود، مربیشم خوش برخورد بود، نمی دونم برنامه دادنش چطوره، و قیمت عالی ۱۴۵ تومن،،، باشگاهی که تو خیابون خودمونه ۳۰۰ میگیره، اصلا هم شلوغ نبود. تنها عیبش تایم صبحش بود...

برگشتم خونه، دیدم دوست مامانم هنوز نشسته، گفت چه بخوای چه نخوای من امروز مادرش میاد پیشم میارمش اینجا درمورد شرایط هردو طرف حرف بزنین. هر چی گفتم نه قبول نکرد، مامانم تو رودروایسی قبول کرد که فقط مادرش بیاد. بعد از اینکه رفت ناهار خوردم و رفتم حمام طولانی و خونه رو ترتمیز کردم... عصر بود که اومدن، مادرش خجالت میکشید و دست و پاش رو گم کرده بود، تند تند حرف می زد. گفت پسرش متولد ۶۷ه هیچ مال و کار درست حسابی هم نداره، قیافه هم نداره، به شدت هم غیرتیه و تعصبی، دهن خواهراشو سرویس کرده، تازه دیپلمم نداره :/ نمی دونم این مورد اکازیون از کجا پیدا شد... خدایا شکرت، همه رو برق میگیره منو چراغ گردسوز :|

به روز تحملشون کردیم تا برن و خواهری هم رسید. نشستیم یکم غیبت کردیم، پاشدم ماکارونی درست کردم و یکمم خورشت بادمجون داشتیم که همه رو سیر کرد. 

امروز هیچ نقاشی نکشیدم :( به مامانم گفتم باید بین پول و لاغری یکی رو انتخاب کنم. حرف مادر و خواهرم این بود که کار از صبح تا شب رو نمی تونم انجام بدم، حقیقت رو میگن، من توان این همه ساعت کار رو ندارم... مامانم گفت پول باشگاه و دوره نرم افزار رو بهم میده، از آخر ماه منبع درآمد جدید بهمون اضافه میشه... به نظرتون چیکار کنم؟

بقول خودت برگام از بابت این خاستگارا!

و اینکه نمیدونم چرا رودربایسی داری اخه ازدواج که مساله ای نیست که رودربایسی کنی که دختر

وبعدم چراهمچین کیسهایی رو خونه راه میدین اصلا؟؟؟ به نظرم به برخورد محکم و مودبانه بااون خانم دوست مادرت داشته باش اونم البته مادرت نه تو، که دختر من مشکلی نداره فقط متارکه کرده عین همه، حالا بقیه هزارتا دوست پسر دارن و غیررسمی و هرکاری میخوان میکنن دختر من یه بار شرعا و قانونا بایکی بوده بعدم جداشده اتفاق خاصی نیفتاده که فکر میکنن مناسب همچین کیس هایی هستی!

در مورد کار و... راستش تصمیم با خودته اما خوب در خصوص باشگاه و نرم افزار خوبه مشغول باشی، ولی به شرطی که قرار باشه بعدش از این نرم افزار پول دربیاری اگر آدم سرکار برویی نیستی، خوب همین نرم افزار میتونه کمکت کنه تو خونه کار حسابداری انجام بدی یا دنبال کار پاره وقت باش.ولی به هرصورت کار کن.

قبل از ازدواجم هم از این موارد برگ ریزون داشتم :| اینجور آدما فکر می کنن همین که تو این اوضاع بیشوهری پسر من تصمیم به ازدواج داره خیلیه، می خوان زنش بدن خوب شه واسه همینم یه دختر خونواده دار و خوب و آفتاب مهتاب ندیده هم می خوان :| عمرن بذارم خود پسره بیاد، همین اندازشم به خاطر احترام به دوست مامانم بود. مامان من از اون آدماس که میگن توش ما رو کشته بیرونش بقیه رو. 
منظور من از تایم کار این بود که ۱۲ ساعته نمی تونم، هشت صبح برم هشت شب بیام از زندگی میفتم، ولی اون کارهای حسابداری از ۸ صبح تا دو و سه بعد از ظهر بود و واسه من بهتر بود، واسه همین گفتم بهتره اون دوره رو برم و تو همون تایمم برم باشگاه و هیکلو بسازم. تو فکر همون کاریم که دو سه ساعت بعد از ظهر بود ماهی ۵۰۰. نظرت؟

اتفاقا دوسه ساعت 500 خیلی خوبه یعنی تا سرت برگردونی اون دوسه ساعت گذشته!

بعدم یه تجربه است  با کلی آدم موقعیت خوب و اصلا کلی مسائل حقوقی آشنا میشی

صحبت کن باهاش که مثلا اگر دو ساعت هست 500 اگر سه ساعته 600 بهت بده که برات به صرفه باشه

میشه ساعتی 100 تومن. و به نظرم تایمی نمیگیره میزانی از هزینه هات رو هم پوشش میده. مثل کلاس و ورزشت

دقیقا خودمم همین فکرو می کنم میرم دنبالش 
امروز زنگش زدم جواب نداد
پیگیری می کنم

امیدوارم کاری که دوست داری برات جور بشه

کار کردن خیلی خوبه 

هم از نظر مالی و هم اینکه از خونه میای بیرون

موفق باشی

ممنونم
قطعا
به همچنین

اول از همه یه ری اکشن به این تیکه بدم :

 فکر می کنن ما تو رودروایسی و با اصرار قبول می کنیم :| هعی...

خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ...  شفاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا T-T

* خب میبخشی نیاز بود که احساس درونی مو خالی کنم *

 

واقعا برگانم ... با چه رویی اینا میان خواستگاری یا حتی در موردش حرف میزنن؟ 0-0

:))))) واقعاااا موافقم


اعتماد به نفس کاذب عزیز دلم، نمی دونی چه می کنه با آدما :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی