Germinate

سوسک بالدار

سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۴۰۰، ۰۲:۲۳ ق.ظ
نویسنده : Divine Girl

امروز خیلی ناراحت و عصبی بودم، خیلی تلاش کردم که گند نزنم و موفق بودم. بعد از ظهر هم مادرم یه بحث خیلی مزخرف و روی مخ رو شروع کرد که با بدخلقی جواب دادم :/

داستان اینه که سر قضیه زنداداشم همه چی افتاد گردن من و خواهری هم با یه جمله ی این الان عصبیه ماله کشید روش و عملا منو با خاک یکسان کرد، این هم آخر عاقبت دخالت و تلاش برای درست کردن، کم کم داره باورم میشه همه با من مشکل دارن... باور کنین... امشب توی باغ بودیم، زنداداشم هم بود، سرمو کردم تو گوشی و داشتم قسمت جدید می خواهم زنده بمانم رو نگاه می کردم که مامانم کلی درباره این که دائم سرم تو گوشیه غر زد. گوشیو خاموش کردم و بچه خواهرم و بچه داداشم اومدن کنارم و داشتم تئوری بیگ بنگ و به وجود اومدن زمین رو تا جایی که بلدم توضیح میدادم که همه گفتن انقدر حرف نزن، بعد از شام هم بچه ها رو جمع کردم، آهنگ گذاشتم و مسخره بازی درآوردیم و سرشون رو گرم کردم که دوباره همه گفتن خیلی شلوغی یکم آروم بگیر :/ شایدم مشکل از منه، بلد نیستم چطور خونوادم رو راضی نگه دارم...

اصلا به خاطر عصبانیتم از دست خواهری (البته به روش نیاوردم) قرار نبود برم باغ، قرار بود برم بانک وام مامانو پرداخت کنم، "ک" پیام داد بیا با هم بریم، گفتم اوکی. از طرفی خواهری و شوهرش اینا اومدن دنبال مامان که برن باغ، خواهری هم خودشو چسبوند بهم که منم دلم می خواد بیام. با هم تا بانک پیاده روی کردیم، اصلا حال و حوصله نداشتم و از همون اول راه درد خیلی خیلی شدیدی توی عضلات ساق پام حس میکردم، به خاطر همین اون دوتا رو به حال خودشون رها کردم و آروم آروم پشت سرشون خودمو کشوندم. "ک" می گفت احتمالا درد عصبیه چون وقتی واسه پرداخت وام وایسادم، درد تموم شد. آخرشم دلم نیومد خواهری رو ول کنم و تنها بره، دنبالش رفتم باغ.

چقدر پذیرش سخته... چقدر من آدم بدیم... هرروز اعتقادم به اینکه اگه من نبودم زندگی واسه بقیه راحت تر بود بیشتر میشه...

سوسک بالدار:

دقیقا موقعی که می خواستم عنوان رو بنویسم دیدم یه سوسک خوشگل داره تو اتاقم پرواز می کنه و کشور گشایی می کنه، منم با مگس کش دخلش رو آوردم و به باغچمون حواله ش کردم... :)

الی تو هم روزه سختیو داشتی؟...

میدونی منم زیاد به این فکر میکنم...

نهه اینکه بدون من زندگی راحتر بشه..حس میکنم بدون من کلا زنددگی تغییر نمیکنهXD...

سوسک!!! اصن اگه توی اتاقم باشه از مرز خارج میشم...

زندگی کلا سخته ولی بعضی روزا آدم هم سخته هم حالشو نداره...
خب اینکه مشخصه چرا زندگی و دنیا باید وابسته به یه نفر باشه :/ نباشی ۸ میلیارد نفر دیگه هستن :/ ولی من نمی دونم بقیه جوری رفتار می کنن انگار خیلی از حضور من سختشونه، انگار که زره پوشیده باشی...
پس جات خالی نبودی ببینی چه پروازی به سمت صورتم می کرد :))) تقریبا یک سال پیش یه عالمه سوسک حمله کردن خونمون، همشونو بیرون کردم و کل خونه رو شستم :) ولی از اون سوسکی که بالداره و جلو چشمته و یهو غیب می شه واقعا می ترسم :|||

من نمیدونم توی این یک ملیارد آذم کی قراره یه روز نیازمند من باشه و ازم خوشش بیاد ولییی

امیدوارم هرکی هست از سوسک نترسهO_O

چون اونوقت دوتایی بدبخت میشیم...

خونتون احتمالا حیاط داره درسته؟ چون در این مورد ممکنه کلی سوسک کمین کرده باشن پشت در خونتون...

امیدوارم :)))))) 
بله حیاط داره و همیشه یه عالمه جونور بیرون در منتظرن که باز بشه بریزن تو :))

سلااام

یه مقدارش هم شاید به خاطر حساسیت باشه

منم دیشب یکیشون را وقتی فرود اومد له کردم

سلام 
حساسیت من یا اونا؟؟؟
حس پیروزی به آدم دست میده :)))

اصل اساسی اینه دختر چرا میخوای خانوادت رو راضی کنی؟

توداری میگی من خوب نیستم شما خوبید! این تفکر تو رو میبره به سمت ناجی بودن به سمت تلاشهای بیهوده

واقعیت اینه هیچ وقت اطرافیان از ما راضی نخواهند بود و واقعیت دیگه اینه برای کلیه آدمهای زندگیمون فقط وقتی مردیم ازمون راضی هستند میگن این آدم خوبی بود فلان بود و....

دست از سر خودت بردار دختر ایقدی خودتو عذاب نده بدترین قسمت ماجرا این صدای شماتت گر درونته گند زدم وای امروز گند نزنم وای امروز خرابکاری نکنم!

چرا دختر؟ رها کن این صدا رو خفه کن توی ذهنت هروقتی اومد تو ذهنت جلوش وایسا ازخودت دفاع کن بگو من خوبم عالیم بزن توی دهنش نذار آزارات بده.

بنویس من کافی ام من خوبم اینو هرروز با خودت بنویس تکرار کن. ماموریت تو توی زندگی شاد کردن و کسب رضایت کسی نیست جز خودت!

نمی دونم چرا ولی یه باور کلا تو زندگیم از بچگی بوده که باید مادرم رو از خودم راضی نگه دارم، اصلا خودم مهم نبودم، هیوقت درس نمی خوندم و برام مهم نبود ولی شبای امتحان از استرس مادرم یکاری میکردم که شاگرد اول بشم... کلا هم بی هدف خودمو رها کردم :/ امیدوارم بتونم خودمو از شر این تله رها کنم.
ممنونم موجا جان :***

حساسیت شما، پاسخ کامنت موجا هم این را نشون میده، کلا بعضی آدما نسبت به ارتباطشون با بقیه حساسند، البته توی مواقع خاص بیشتر هم میشه

سوسک بالدار ها بی آزارند

دقیقا، من خیلی رو طرز فکر خونوادم روی خودم حساسم و همین باعث میشه دائم از دستشون عصبانی باشم و دلم بخواد از این خونه فرار کنم. برگام هر چی بهش فکر می کنم عجیب تر میشه... چیکار کنم؟!
بی آزارند ولی چون پرواز می کنند خیلی روی مخن
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی