اوکی، فکر نکنم بتونم چیز خاصی بنویسم. امروز همه چی تموم شد، رفتیم محضر و صیغه طلاق هم جاری شد، تا چند روز آینده هم اسممون از شناسنامه همدیگه پاک میشه و انگار نه انگار اتفاقی افتاده :| سعی کردم خودم رو خوب نشون بدم کل روز، امیدوارم موفق شده باشم... مغزم کار نمی کنه، واقعا انگار تعطیل شده، هیچی توش نیست... نمی دونم چه مرگمه... زمان لعنتی هم حرکت نمی کنه... چرا رنج تموم نمیشه؟
فصل جدید زندگیت مبارک باشه عزیزم
نکنه بگم بیا یه جشن طلاق بگیر و...
بلکه اتفاقا خشمهات رو خالی کن گریه کن
غمگین باشه یه ساعتهایی ولی همراه این رنج بزرگ شو
راهتو برو ادامه بده وبه چشم یه تولد بهش نگاه کن.
به چشم یکی که این سری با تجربه متولد میشه!
ممنونم عزیزم
خشم زیادی درونمه ولی تا الان کنترلش کردم، اصلا هم نمی تونم گریه کنم، ولی فکر می کنم خودش به موقع درست می شه.
دقیقا به همین چشم بهش نگاه می کنم، ممنون عزیزم
سلام
درست میشه ایشالا
فقط این که بر خلاف تصور اکثر مردم، طلاق هم مثل مرگ میمونه و نیاز به سوگواری داره