Germinate

شاید خواب بتونه درمان باشه

عاح که امروز قشنگ ۱۲ ساعت خوابیدم، بقیه روز رو هم دلم می خواست بخوابم، کارهام مقاومت کرد. عصر با مامانم یخچال رو ریختیم بیرون و کامل تمیز کردیم بعدشم خواهری اومد دنبالم، رفتیم کلی پیاده روی کردیم، خیلی خسته شدیم، کلیم حرف زدیم. تو راه برگشت یه سر هم به ز زدیم، تو حیاط خونش بود و داشت کار می کرد، با اونم یکم مسخره بازی درآوردیم و رفتیم خونه. 

مامانم رو رسوندیم خونه زن عموش که یه زن تنها و بدون بچه و همسره، مثل مادربزرگ خودمه، البته برعکس مادربزرگ خودم خوش اخلاقه و ما رو دوست داره. شب می مونه. بعدش هم با خواهری رفتیم دوردور و یکم بچه ها تو پارک بازی کردند و برگشتیم، ساعت یازده شد. شام رو پای فیلم خوردم و رفتم یه دوش گرفتم، حسابی سر حال شدم و رفتم توی حیاط نشستم پای گوشی. امروز مغزم خالی تر از همیشه بود... فکر کنم خودش خسته شده از نشخوار فکری داره میریزه بیرون :) 

دیر وقته و خستم، احتمالا فردا بریم محضر واسه آخرین قدم و تامام... دعا کنید به خوبی پیش بره...

صبا ‌
۱۷ خرداد ۰۰ , ۰۸:۱۰

موفق باشی ایشالا :*

پاسخ :

ممنونم از همراهیت امیدوارم به هر چی می خوای برسی
سین دال
۱۷ خرداد ۰۰ , ۰۸:۵۱

چند وقته یه دل سیر نخوابیدم؟ اگه خوابم برده باشه هم با هزارجور عذاب‌ وجدان و استرس بوده...

پاسخ :

منم خوابیدنم عذابه ولی وقتی می خوابم بیدار شدنم عذاب میشه :/
شاید بعد کنکور حالت خوب بشه
امیدوارم به آرامش برسی و راحت بخوابی 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Edited By Naghl Powered By Bayan