دیروز حالم افتضاح بود راستش از صبح اعصابم به هم ریخت. همکار فتنه وحشتناکم مث همیشه اذیتم کرد و من یه چیز وحشتناک تر از اون دیدم: خودم... داشتم دوربین ها رو واسه یه مشکل چک میکردم که یهو خودم رو دیدم. راستش اول خودمو نشناختم و گفتماین هیولا چیه و وقتی سرشو برگردوند دیدم او مای گاد این هیولا خودمم. راستش قبلا اون اضافه وزنه زیاد به چشم نمیومد ولی الان تو چندماه اخیر خیلی خیلی خیلی زیاد شده. بعد از ظهر خودمو روی وزنه چک کردم و دیدم دارم پر توان به ۹۰ کیلو میرسم. عصرش دوستم ازم خواست بریم بازار و من فقط تونستم پیراهن گشاد بابام رو بپوشم و از پوشیدن لباسای خودم که ذره ای فیت تنم باشه وحشت کردم. کل روزو عصبی بودم و اون بنده خدا هم خبر نداشت و واسه اینکه خوشحالم کنه رفت قایمکی واسم یه تیکه کیک شکلاتی خرید و من واسه این که ناراحت نشه با بغض قورتش دادم فقط. بعد از اینکه رفیقمو رسوندم رفتم تو خیابونا و سعی کردم با سیگار خودمو اروم کنم که چون به بدنم همچین چیزایی اصلا نمیسازه صرفا حالمو بدتر کرد. شب رو هم با گریه تا دیروقت بیدار بودم...
صبح که بیدار شدم مامانم با نگرانی اومد پیشم و گفت چیزی شده؟ تصادف کردی و به من نمیگی؟ کسی بهت حرفی زده؟ گفتم نه مگه چیزی شده؟ گفت تموم شبو تو خواب ناله میکردی منم نگرانت شدم فکر کردم برات اتفاقی افتاده...
کل روزو تو تخت گذروندم با اینکه حوصلمسررفته و حتی کارای خونه رو هم نکردم. فقط خوردم و خوابیدم، خوردماااا ...
این همه سال با این بدن درگیر بودم. هر رژیم و ورزشی رو تجربه کردم ولی تهش نتیجه شد این... بمیریم راحت شیم بابا. الان ۲۷ سالمه پسفردا هزارتا درد و مرض میگیرم به زجر میمیرم الان بمیرم بهتره.
- تاریخ : جمعه ۷ تیر ۰۴
- ساعت : ۱۹:۳۷
- |
- نظرات [ ۲ ]