در برابر بیمهریِ آدمها هیچ نمیگویم؛ سکوت و سکوت و سکوت. انگار که لال شده باشم شاید هم کور و کر. دیگر نه انرژی توضیح دادن دارم و نه حتی حوصلهاش را.
فروغ فرخزاد
سطح کورتیزول بالا و استرس بالا که معده مو از کار انداخته روده هامو پوکونده و سرم رو له کرده، با قلبی که همیشه بی قراره و عضلاتی که همیشه گرفتگی و کشیدگی داره. انگار که وسط یه مسابقه ماراتن تنهام و همیشه هم آخرم... خیلی وقته به بهداشتم توجهی ندارم، اکثرا خوابم و کللللی کار عقب مونده دارم... همیشه گرسنه و بی قرارم و اکثر روزم توی اکسپلور اینستا بی هدف میگذره بدون اینکه حتی بفهمم چی میگه. نمی تونم از پس خودم بربیام. واقعا دیگه نمیکشم، خیلی زور زدم و شاید چندین میلیون تلاش ناموفق داشتم... خسته شدم، له شدم... دیگه نمیکشم... از رفیقایی که به درد لای جرز دیوار می خورن، از ورزش هایی که نصفه نیمه ول شد، وزنی که ۱۰ کیلو پایین اومد و ۱۵ کیلو اضافه شد. از کارهایی که تموم نمیشه، از اتاقم که انگار بمب توش منفجر شده، از جامعه ای که فقط منو قضاوت میکنه و تحت فشار میگذاره. از اکسی که امیدوارم تنها خبری که ازش بهممیرسه خبر مرگش باشه، از پولی که نیومده میره و هزارتا چیز دیگه... دلممی خواد تو این حس اضطراب و دلشوره عجیب که همیشه هست و ازش فرار میکنم غرق بشم، دلم می خواد تو این دنیای افسردگی غرق بشم و دیگه هیچ کاری نکنم...
مرسی که مارو در جریان گزاشتی🤝