Germinate

تار عنکبوت

سه شنبه, ۱۷ مهر ۱۴۰۳، ۱۰:۳۰ ب.ظ
نویسنده : Divine Girl

میان یه مه بزرگ موندم، چندماهه... تو این چند روز شاید یه کم، یه کم اطرافم داره مشخص میشه... تازه دارم خرابه ها رو میبینم، آسیب ها رو میبینم و دلیلشون رو درک میکنم، و این همه ماجرا نیست. خیلی دوست دارم بتونم کلا این مه رو از خودم دور کنم و ببینم کجای ماجرام ولی هنوز کامل مشخص نیست...

یه نگاه به خودم میندازم و می فهمم خودم از همه چیز تیکه پاره ترم؛ پر از زخم، پر از ظلم، پر از کبودی، لبریز از تنهایی و درد... با دندون هایی ک ساییده شده و قلبی ک هرگز آروم نمیگیره. آشفته و بی نظم تر از همیشه بدون هیچ امنیتی بالای زندگیم ک حالا فقط یه خرابه س وایسادم و منتظرم تا حداقل کمی بتونم خودم و اطرافم رو ببینم... دلم تنگه و درست وسط قلبم یه حفره تاریکه، حس عذاب و گناه بدنم رو مچاله کرده و ناامیدی چشمام رو تیره و تار... شاید فقط باید منتظر بمونم و شاید باید دوباره خودم رو بکشم تا همه چیز از نو ساخته بشه...

این روزا واقعا برام سخت میگذره. بعد از چند تلاش موفق بالاخره تجربه یه تراپی خوب رو رقم زدم و واسم تشخیص استرس مزمن و افسردگی دادن اما خب قطعا مشکلاتم بیشتر از این حرفاست، برای شروع خیلی بد نیست. هرروز یه عضو بدنم به فنا میره و امشب منم با پاهای داغون... معده داغونم هم به همون منوال ادامه میده. امروز با رویا یه پیرزن دیدیم متولد ۱۳۳۰، از من جوونتر و سرحال تر بود، اومده بود کوه نوردی و عاشق ورزش بود... بهمون گفت مهم ترین دلیل اینکه از شما قویترم اینه ک تو جوونیم آدمای زیادی رو دورم داشتم و از این کنار هم بودن حالم همیشه خوبه. ولی من این روزا تنهایی رو بیشتر دوست دارم چون کسی رو نمی خوام. بدنم و ذهنم نیاز به آرامش داره و آخرین چیزی ک میخوام دراماست. یه سوال، شما اگه دوستی داشتین ک از بچگی کنارتون بوده ولی از یه جایی به بعد فقط تو دوستی دنبال منفعت می گشته و بهتون درمورد هرچیزی ک مربوط به خودشه دروغ میگفته و در آخر بهتون بی احترامی کنه، باهاش چطور رفتار می کردین؟

اون پیرزنها حتما آدم های خوبی کنارش بوده وگرنه این روزا کیه که مهربون و با حوصله باشه اصلا تو براش مهم باشی؟

تعریف میکرد چکارهایی میکردن و چقدر بهش خوش گذشته 
والا الان همه پی منفعتن حتی تو سلام علیک
هعی

عزیزممم اینکه خود قدیمیت رو بکشی و یه من جدید بسازی عین مار که پوست میندازه ادمی همینه

پس محکم باش دخترم 

خود ضعیفت رو در اغوش بگیر

یادت باشه تراپیست هر تشخیصی داد رو خودت اون انگ رو نزنی ورو خودت اون برچسب رو حفظ نکنی

فقط فکر کن الی کوچک افسردست چطور کمکش کنم؟

بیا به خودت قول بده که با خودت عین کسی که عاشقشی رفتار کنی! در هرموردی چه عملی چه فکری چه احساسی

اگر برای کسی که دوستش داری این تشخیص رو میدادن چطور کمکش میکردی

برای خودتم همون کار کن عزیزم 

 

راستش حرف آخر تراپیستم همین بود ک باید عاشق خودم باشم و خودمو اولویت قرار بدم ولی انقدر تو زندگیم این کارو انجام ندادم ک واسم غریبه... حرف خیلی قشنگی بهم زدی واقعا دیدم رو عوض کرد و تموم تلاشمو میکنم 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی