این مدت دائم سرکار بودم... اولش ک کلی صورتحساب و گزارش تحویل دادم و حالام یه مشکل بزرگ رو شده و کی باید یه عاالمه مبلغ رو پیدا کنه و گزارش بده؟
کاملا درسته... من :)
از صبح تا شب فقط یه تایمی رو می تونم بخوابم و بقیه همششش به کار خلاصه میشه. حتی تولد دوستمم نتونستم برم و نمی دونم باید چطور از دلش دربیارم :(
دلممی خواد این جمعه با یه کادوی کوچیک یکم اشتباهمو درست کنم... امیدوارم بتونم اوممم ^_^
در کنار اون این چن وقت حالم وحشتناک خراب بود... دیگه طاقت نیاوردم و رفتم یه متخصص خوب... وقتی داشت معاینه می کرد دستش رو روی شکمم گذاشت و قسمت های مختلف رو میگفت تا بفهمه مشکل از چیه... حتی نمی تونستم یه لحظه تماس با معده رو تحمل کنم... بله من معده درد عصبی دارم ک به خاطر استرس دائمی من حتی بی دلیل و در ادامه تپش قلب وحشتناک همیشگی ... با یه پلاستیک پر قرص و دارو رفتم دوباره سرکار...
دکتری ک پیشش میرم خیلی کیوته، یه مرد مسن با یه اسم باکلاس و خب مرموز... تو محلمون کسی پیشش نمیره خیلی سرش خلوته و روزی دوساعت میاد تو این مطب... من و خواهرم کشف کردیم ک واقعا سواد بالایی داره و به خاطر تمرکز روی کتابایی ک می نویسه اینجا مونده... واسه همین وقتی به بچه های فروشگاه گفتم پیشش رفتم گفتن اشتباه کردی کاش یه دکتر درست حسابی رفته بودی :]
نمی تونم زیاد درمورد اون مشکل بگم فقط می تونم بگم وسط یه دعوای کاری خونوادگی گیر کردم و از دو طرف هم تحت فشارم... گاهی وقتا فکر می کنم کاش به جای حسابدار یه شغل ساده مثل فروشندگی یا صندوقداری یا منشی داشتم، نه اینکه بگم راحته ولی برای من بهتره... اون تایمی ک منشی وکیل بودم حالم خیلی بهتر بود... نمی دونم ولی بازم حسابداری شغل مورد علاقه منه...
به دکتر گفتم با اینکه استراحت می کنم ولی هم چند بار تا صب بیدار میشم از خواب و هم وقتی بیدار میشم انگار نه انگار ک خوابیدم :( مخصوصا اونروز بعد از ظهر ک دکترو دیدم، قبلش یه چرت کوچیک زدم، نمی دونمچه خوابی دیدم ولی وقتی بیدار شدم وحشت داشتم و قلبم اندازه کل بدنم بزرگ شده بود و با شدت می کوبید. استرس داشتم ک یوقت نایسته واسه همین دستمو گذاشتم روش و نفسای عمیق کشیدم ولی فایده ای نداشت، نیم ساعتی طول کشید تا بهتر شدم و از جا پاشدم. وقتی برای دکتر تعریف کردم گوشی رو روی قلبم گذاشت و گفت با اینکه الان میگی آرومی بازهم تپش قلب داری... و اینکه اضطراب دائمی داری با این شرایط بدنی وحشتناک طبیعیه ک تو خواب و بیداری کلا خسته ای و انگار کوه کندی...
پیرو این حال بد بیشتر از یک هفته میشه ک اینستا، پینترست، یوتیوب و تمامی کانال های تلگرامی رو پاک کردم. اکسپلور اینستا، پیام های خونده نشده و ویدیوهای انگیزشی مزخرف یوتیوب فقط باعث استرس بیشترم میشد...
سریال حشاشین رو به تازگی تموم کردم و بعدش فقطططط سریال آروم و کیوت کره ای می بینم... مثلا دونده دوست داشتنی :))) عااااح سونجه یاااا *_*
کتابایی ک از کتابخونه می گرفتم رو پس دادم و دیگه نگرفتم، چون تایم کتاب تموم میشد و کتاب نیمه تموم و با تاخیر بهم استرس میداد :/ دیگه فقط تو گوشی کتاب می خونم یا میخرم ک اصلا اینو دوست ندارم... از جمع کردن کتاب متنفرم و هر چی خریدم رو بعدش دادم به کتابخونه :[
یه فایل از صلح درون توی کست باکس گوش میدادم ک یکی از درمان های اضطراب دائمی و اورتینک رو نوشتن می دونست و برای همین دارم هرچی به ذهنم میرسه رو می نویسم...
امشب ونوس میخواست بریم بیرون ولی تا دیروقت سرکار بودم، ازم خواست بعد کار واسه شامش یه شیشه ترشی براش ببرم. وقتی رسیدم دم خونه شون با چادر گل گلی اومد سریع بگیره ک گرم حرف و مسخره بازی شدیم... کم کم پاهاش خسته شد و نشست تو ماشین کنارم منم تو حین غیبت کردنامون بردمش دم موکب و چن تایی چایی خوردیم و برگشتیم... آههه نمی دونید چقدر چای نعنا دوس دارم و از اینکه توی موکب ها همچین چیزی زیاد پیدا می شه خوشحالم :))) فردا هم می خواد بریم بیرون و شوهرش ببرتمون هیئت... خود ونوس داشت با چندش میگفت شوهرم می خواد بره هیئت رفیقش و خودش نمیخوادبره. تا گفتم اگه می رفتی منم میومدم باهات نظرش عوض شد و ما فردا میریم :))) البته بعد از ده دوازده ساعت کار فردام &_&
این چند روز ورزش نمیکنم و دارم مثل یه اسب می خورم. تموم تلاشهام به باد رفته و دارم چاق میشم ک تو این راه شکم دائم ورم کرده م همکمک می کنه. البته دکتر گفت به خاطر همین مریضی انقد اشتها داری... بهم پروپرانول داده ک امشب مصرف کردم و فقط دعا می کنم ک بلایی سرم نیاد... کی میشه این بساط کاری جمع بشه من دوباره رژیمو ورزش رو شروع کنم...
از وقتی مریضیم رو متوجه شدم خیلی واسه خودم غصه مه :( الی بیچاره خیلی اذیت شدی این مدت :( همش بغض دارم و اشک تو چشمام جمع می شه :( امشب ک جلوی سیستم همش اشک می ریختم و خب واقعا انقدرام غصم نبود شاید به خاطر اعصاب ضعیفمه... موهام دوباره داره میریزههه چقدر رومخمههه...
نمی دونم چرا امشب خوابم نمیبره... امیدوارم فردا خیلی خسته نباشم... وایییی
شب بخیر
عزیزمممممم
وای الی دلم نمیخواست هرگز اضطراب رو تجربه کنی
من به شدت درکت میکنم عزیزم و میدونم چه مریضی مزخرفیه که همه جای بدن رو درگیر و اذیت میکنه
امیدوارم عزیزم هرچه سریعتر خوب شی
پیاده روی و ورزش های هوازی موثر حتما انجام بده آب هم زیاد بخور
وقتی اضطراب گرفتی تغییر موقعیت بده!
یعنی اگر نشستی پاشو یا اگر سر پایی یکم راه برو
حواس خودتو پرت کن
مثلا اون لحظه دقت کن دستات کجاست داره چیکار میکنه
بدنت رو انالیز کن مثلا ببین نشسته ای سرپایی چطوری
اینطوری حواست بدنت پرت میشه
نفس عمیق فراموش نشه
تمرین تنفسم خیلی موثر عزیزم
مایند فولد نس رو سرچ کن حتما