برنامه ها توی سرم زیاد بود، می خواستم هرروز پست بگذارم، تلاشمو بیشتر کنم، روتین بسازم، اهداف و برنامه ها رو تیک بزنم و... در نهایت این منم که همچنان مریضه... :(
عفونت از بدنم بیرون نمیره و یک هفته ای میشه که زده به سیستم گوارشیم و داره دهنم رو سرویس می کنه. دائم سرگیجه و ضعف رو دارم و روز به روز سرفه هام بدتر میشه، بدنم تو این مدت تموم عضلاتشو از دست داده و از من یه تیکه پنبه نرم و لخت مونده...
دیروز و امروز رفتم سر یه کار مزخرف و وقتی زنگ زدم بگم دیگه نمیام جوابمو ندادن:/ میدونی اشتباه من اینه که واسه معرفی خودم از حجم کارهای قبلیم میگم و طرف میگه خب اینکه براش راحته می تونه کار چند نفرو انجام بده و ساعت کاری بالا داشته باشه پس منم بزنم دهنشو سرویس کنم و من همچنان بیکار حساب میشم با یه جیب خالی. پسر واقعا هیچ پولی برام نمونده...
در این حد ضعیف شدم که وقتی رفتم پیشش تو راه تب کردم و این تب تا سه روز ادامه داشت :) هی میگفت من تو رو مریض کردم و من مقاومت می کردم آخه بنده خدا فقط یکم لش و بیحال بود :/ اینطوری شد که یه روز کامل زیر سرم بودم تا یکم بهتر بشم...
اضطراب مزمن خیلی بدی دارم و این خیلی خطرناکه چون باعث میشه هر کاری بخوام بکنم مغز و بدنم قفل کنه...
فکر کنم این ویروس جدیده. خانواده ماهم همهههه سرما خوردن. اصلا حال و هوای خونمون خیلی بده.
منم امروز روز اول کارم بود و نمیدونم چی شد که به خودم اومدم دیدم دارم کارهایی رو انجام میدم که اصلا وظیفه من نیست😅 یکم که مهربون و ساده باشی همه به نحو احسن سواستفاده میکنن.
اضطراب خیلی بده، فکر کنم همه این روزا درگیرشیم. همه هم تجربهش کردیم. باید باهاش مقابله کرد. مغز منم قفل میکنه و کلا نا امیدی خاصی سراغم میاد. محل نمیدم و هرچند کند اما کارم رو تا حدودی پیش میبرم.