دیروز خیلی حالم بد بود ، وقتی بهم زنگ زد باهاش درمیون گذاشتم ولی اون اصلا حرف منو نمی فهمید و دوست داشت درمورد خودش فقط حرف بزنه. منم هیچی نگفتم و وقتی که قطع کرد یکی دوتا پیام داد که یهو خیلی جدی نوشتم: هرچقدرم بهش فکر می کنم توام مثل بقیه ای... پرسید یعنی چی و بعد کلی وقت جواب دادم هیچی‌‌‌‌... آخر شب زنگ زد و کمی حرف زدیم و بدون شب بخیر قط کرد. امروز عصر درست وقتی که انتظارشو نداشتم سرد پیام داد که سراغ بگیره و من چقدر از خودم عصبانی شدم، هم بخاطر اینکه عصبانیتم رو سر این بنده خدا خالی کردم و هم اینکه وقتی تصمیم گرفتم جدا بشم ولی موندم تقصیر خودمم بوده و نباید دیگه طرفمو نابود کنم که.‌‌.. بنده خدا حرفیم نمی زنه ها.‌‌..

خلاصه که گفتم اشتباهی پیام دادم و بعدشم حواسم نبوده و قضیه رو جمعش کردم... 

از طرفی به صابکارم قول دادم چن روز بیشتر بمونم تا یکی رو پیدا کنه... اما اونم داره منو سر می دوونه میدونم. من فقط منتظرم حداقل حقوق یکماهمو از چنگشون دربیارم... هعیییی

حواسم به ماشین نبود و باطریش خوابیده، بهش که گفتم شروع کرد مسخره کردن که توام ماشین نگه دار نیستی و یه استارت مگه چی بوده که یادت رفته و شما زنا همتون همین طورین و اینطور حرفا... یه پسر ۱۹ ساله که سرکار همیشه هوای همدیگه رو داشتیم چی؟ تا بهش گفتم گفت بذار عصر میام خونتون درستش می کنم و یکاری می کنم اگه خواستی دست نزنی به ماشین فعلا باطریش خراب نشه میدونم الان چقدر درگیری، اصلا کارت تموم شد زنگم بزن بیام دنبالت باهم بریم... ولی دوست ندارم مقایسه کنم...

دیشب تو اوج ناراحتی ناخنایی که با ژلپولیش بلندش کرده بودم حسابی رو از ته چیدم... چرا؟ نمی دونم :/