قسمت دوم سری رود از مجتبی شکوری رو می دیدم که حسابی جا خوردم از اینکه خیلی وقته نه فکر کردم و نه روی خودم و مسائل اطرافم تمرکز کردم... زندگی می کنیم که بگذره...

از خواب بیدار میشم، سرکار میرم، برمیگردم و انقدر خوم رو توی کلیپای اینستا غرق می کنم تا از خستگی بیهوش بشم... دائم استرس دارم و دنبال کمبودها و چیزهایی که یادم‌رفته می گردم و هر چی بهش فک‌ می کنم تنها چیزی که از غافلم خودمه...

راستی بهتون نگفتم که بالاخره این دختری که با همه چیز کنار میاد از خود بی خود شده و داره استعفا میده تا با این شغل مزخرف خدافزی کنه... به نظر نمیاد که صابکارم همچین حمال کم خرجی رو از دست بده ولی من هرطور شده تا آخر خرداد بیشتر نمیام...

به نظرتون می تونم همین طور که از کارم متنفر شدم و کنار کشیدم، از آدمی که بهش وابسته ام و سمیه هم کنار بکشم؟