به به، به نظرتو تو توضیحات وبلاگ بزنم gym یا زوده؟

بعله امروز ساعت نه تقریبا راه افتادم و رفتم باشگاه، روز اول بود و کلی انرژی داشتم و حرکات رو محکم و سریع می زدم، کراش زدم رو مربی مون، خدا کنه برنامه ش جواب بده :/ حدودا یک ساعت و نیم درگیر بودم بعدشم پیاده اومدم سمت خونه، تو اون هوای ۴۰ درجه با کلی لباس حماقت کردم :/ انگار یه چیزی زده بودم توی هوا قدم می گذاشتم. وای تقریبا وسطای راه بودم رو به روی یه گوشت فروشی رد می شدم یهو دیدم به جای بوی گوشت بوی گل میاد :/ دقت کردم دیدم وسط جوب ده تا بوته ماریجوانا کاشته بودن، کل برگام ریخت :/ البته کوتاه بودن و گل نداده بودن ولی خیلی بوش ضایع بود. گیج بودم گیج تر رفتم تا خونه، گرما زده شده بودم، یعنی اگه اون شربت خاکشیر و تخم شربتی بدون شکر مامانم نبود مرده بودم، بالاخره حرفام درمورد مضرات شکر داره روی مادرم تاثیر داره می ذاره. بعد از اون باشگاه و یک ساعت پیاده روی زیر آفتاب، چی می چسبه؟ کولر و قیمه مامان پز که کلی فلفل توش ریختم و خواب بعدش :)

وقتی بیدار شدم تا کلی وقت گیج و منگ نشسته بودم روی مبل، رفتم دوش گرفتم و وقتی برگشتم و آداب بعد حمام رو به جا آوردم خواهری هم رسید و گفت بیا بریم پیاده روی :| به طرز احمقانه ای حرفش رو گوش کردم و دنبالش رفتم، یکی دیگه از دوستاش بهمون ملحق شد، تند و زیاد راه می رفت، یکساعتی هم این پیاده روی دهن منو سرویس کرد، بعدش رفتیم  خونه زنداداشم، بچه ها اونجا بودن، یه چایی زدیم که شوهر خواهری اومد دنبالمون با بچه ها برگشتیم خونه. تا یازده هم مهمون داشتیم و بعدش رفتن:/ بچه ها پاهام حس نداره فکر کنم به فنا رفتم :/ از من تنبل همچین جهشی انتظار نمی رفت... 

برم بخوابم...